شناخت ارزشها
جامعه امروزی ما از معضلات زیادی رنج میبرد از جمله : بیکاری، اعتیاد، خشونت، طلاق، انحرافات جنسی در نوجوانان و جوانان، فرهنگ رواجیافته غلط در بین افراد جامعه و... که به نظر نگارنده تمامی این مشکلات برمیگردد به عدم تربیت صحیح در دوران کودکی و نوجوانی و نداشتن برنامه صحیح همه جانبه، از آموزش و پرورش و خانواده گرفته تا تأمین نیازهای روحی و جسمانی و عاطفی فرزندان!
یکی از نهادهای تأثیرگذار در مسیر تربیت نسل پایه، آموزش و پرورش است که متأسفانه نتوانسته خوب عمل کند و ما قصد داریم به این خلأ اشاره داشته باشیم و در حد توان به اصلاح آن بپردازیم، چون همیشه پیشگیری بهتر از درمان است و هزینه و توان کمتری لازم دارد.
ارزش علم و جایگاه آن
علم همواره در طول تاریخ بشریت ارزشمند بوده و صاحب آن دارای احترام و ارج در میان مردم بوده است. اما این مقوله در حال حاضر ما، به چالش بزرگی برخورده و آن این است که اقبال عمومی نسبت به آن کاسته شده و مادیگرایی (همه چیز پول!) جای آن را گرفته است. به همین خاطر است که میبینیم قریب به اتفاق دانشآموزان در مدارس میلی به درس خواندن ندارند! دلیل آن هم این است، وقتی شرایط حال حاضر جامعه را میبینند که افرادی دارای مدرک تحصیلی دانشگاهی لیسانس تا دکترا هستند، اما بیکارند آنها هم از درس خواندن دلسرد میشوند!
بله فارغالتحصیلان دهه 60 و 70، رشتههای مختلف دانشگاهی اکنون بیکارند. و تنها عدهی بسیار کمی به شغلهای اداری و کارمندی راه پیدا کردهاند، آنهم اکثر به واسطه استفاده از سهمیه و پارتی بازی( ازمشکلات سیستم اداری امروز ما).
حال چاره چیست؟ چطور میتوان صورت مسئله را حل کرد و دید مشکل از کجا بوده که فردی بعد از تلاش فراوان و درس خواندن در مدرسه و دانشگاه و گذراندن عنفوان جوانی، حالا به بن بست رسیده! برای پاسخ به این سوال ابتدا سری به مدارس دهه 60 و 70 و بدنبال آن دانشگاه میزنیم وببینیم مشکل از کجا بود!
مدرسه
یادش بخیر چه دوران خوشی بود! دوران مدرسه و درس خواندن و کلاس درس و همکلاسیها و تمام خاطرات زیبا و به یاد ماندنی آن دوران! اما چه زود گذشت! همیشه تو فامیل به زرنگ بودنم افتخار میکردند و آینده خوب مهندس و دکتر شدن را برایم تصور میکردند، چون واقعاَ زرنگ بودم، همیشه جز شاگرد زرنگهای کلاس بودم و نمرات 19 و 20 تو کارنامم بود! به هر دری میزدم که نکند 20 نشوم و 19/5 بشود! سعی میکردم خوب کتابها را حفظ کنم و اگر کسی نمرات بالا میگرفت و آخرسر در کارنامه نمرات درخشان 19 و 20 را داشت دیگر بچه زرنگ بود و دارای قرب بین دوست و فامیل و آشنا! همین و بس!
اما براستی آن نمرات 19 و20 کجای زندگی به کار آمد! آیا آن علوم تئوری که حفظ کردیم کاربردی در زندگی داشت؟ یا اشتباه آموزش داده شد؟ یادمه درسهایی مثل علوم و شیمی و فیزیک اصلاَ آزمایشگاه نرفتیم. فقط یکبار سال دوم و سوم دبیرستان درس فیزیک و شیمی رفتیم و بس! و همیشهی خدا درِ آزمایشگاه قفل بود. یک درسک مبانی کامپیوتر هم داشتیم که اصلاَ خود معلم هم بلد نبود آموزش بدهد. ببینید چه نسل سوختهای بودیم ما! حالا فهمیدید چرا فارغالتحصیلان بیکارند؟ بله مشکل از پایه است.
دانشگاه
بگذریم به همین منوال تا پیش دانشگاهی بالا آمدیم و کنکور را هم خراب کردم و مجبور شدم برم دانشگاه علمی کاربردی (رشته کاردانی برق قدرت)! رشته ما یکی از رشتههای عملی بود و نمیشد انکارش کرد. اما معضل دوران مدرسه باز هم در دانشگاه سر برآورد. اینبار تمام گرفتاری ذهنی دانشجو نمره گرفتن از استاد و قبولی در آن درس بود و در آخر سر گرفتن مدرک!
خود من با هزار امید و آرزو به دانشگاه رفتم و با پتانسیل بالا و انگیزه قوی و رسیدن به مراتب بالا و کسب دانش و تخصص! اما محیط دانشگاه و اساتید و دانشجوها همه مانند پتکی بر سر امیدهایم فروآمدند و همه را پَرپَر کردند! چون اصلاَ آن انتظاری که از دانشگاه داشتم آن نبود! اکثر دانشجویان طبق روال عادی جامعه و بدون هدف به دانشگاه میآمدند ودانشجویان کارمند سن بالا بماند که برای ترفیع درجه و افزایش حقوق میآمدند و آدم حالش بهم میخورد، دانشگاه هم برنامهای برای رشد فنی و علمی دانشجوها نداشت! فقط پول گرفتن شهریه برایشان مهم بود. خب تخصص و مهارت را از کجا باید یاد میگرفتیم؟ یادم میآید دوران کارشناسی که به دانشگاه آزاد رفتم در آزمایشگاه الکترونیک سیم رابط برد که یک چیز جزیی است نداشتیم و میگفتند خودتان باید تهییه کنید!!! دانشگاه آزادی که آن زمان (سال90) ترمی یک و دویست فقط شهریه میدادیم. اینچنین شد که لیسانس برق قدرت را گرفتیم و شدیم بچه مهندسی که فامیل انتظار داشت...
اما فقط مدرک بود و نه یادگیریِ نرم افزاری، نه کار عملی و کارگاهی و... خب حالا کی انتظار دارد یک مهندس بی تخصص استخدام شود؟ کار دولتی که نیست! شرکتهای خصوصی هم با اوضاع حاد اقتصادی کشور در رکود بسر میبرند و اگر هم کسی را بخواهند استخدام کنند، فرد ماهر و متخصصی را میخواهند که اکثریت آن را ندارند! (تعداد معدودی هم که متخصص باشند تحت شرایط خاص بوده و استثنا میباشند، مانند نخبگان) یعنی وقتی که باید کسب میکردند و به آنها در مدارس و دانشگاهها تدریس و آموزش داده میشد، نشد...
حال چه باید کرد؟
بله این شرح حال بسیاری از جوانان فارغالتحصیل است! اما شرایط و جو آموزشی در مدارس و دانشگاهها روز به روز بدتر میشود اما چند نکته هست که باید به آنها اشاره کنم:
اولاَ: کسب دانش و درس خواندن بد نیست، بلکه شیوه آموزش و کسی که آموزش میدهد میتواند بد باشد.
دوماَ: اگر میخواهیم نسل آینده مانند ما نابود نشود باید چاره اندیشید.
بسیار عالی و کاربردی و متن جذاب .
ممنون از دقت نظر شما