دل نوشته
کاش میشد زیستن را معنا کرد نمیدانم زیستن همان شاد بودن و به آنها رو ندادن و داشتن تصورات زیبا و رویایی ساختن است؟
من بعضی اوقات گم میشم بین خودم و دنیایم . بعضی اوقات احساس میکنم جا مانده ای هستم در گذشته ای نچندان دور گذشته ای شیرین و گاه پرحسرت گذشته ای پراز رویاهای درهم و برهم گذشته ای که فقط باید همانند عکسی بقاب آنرا درقاب توهم و خیالی دست نیافتنی اگر بشود و بخواهم گاه گداهی بیاد آورم.
آه
آه از نهادم برمی آید چون نمیدانم از چه من اینگونه لحظاتی از عمر گرانبهایم را اوقاتی هر چند کوتاه نالان میشوم و یا لحظاتی غرق دربافتن رویایی شیرین و دلپذیر از برای آینده.
دنیا ،این دنیای ما در عین بی مقدارش بس بزرگ و شگفتانگیز است
من ،دنیا ،با تو حرفها دارم
حرفهایی از جنس همین مردم
از زن و مردشان
از پدر و مادرشان
ای دنیا من با تو بسی بسیار کار دارم
من با تو خیلی خیلی کار دارم
- ۰۱/۰۳/۲۱